۱۳۹۴ دی ۱۶, چهارشنبه

تولد دوباره روحانى

عيسى در آغاز خدمتش برای شرکت در مناسک عید فصح، به اورشلیم رفت. در آنجا معجزاتی به عمل آورد که باعث شد بسیاری به او ایمان آورند. در طول اقامت عیسی در اورشلیم، یکی از رهبران مهم یهود به دیدار عیسی آمد که شرح آن در انجیل یوحنا باب سوم آمده است. می توانیم این ملاقات را چنین تجسم کنیم. عیسی تمام روز گرفتار خدمت به مردم بود و اکنون خسته شده، میل داشت کمی استراحت کند و بخوابد. ناگهان کسی در را می کوبد. نیقودیموس است، یک فقیه، فریسی، و عضو شورای رهبری یهود. ملاقات کننده گفت: رابی، آیا می توانم با تو تنها صحبت کنم؟ عیسی در پاسخ گفت: بسیار خوب، می توانیم به پشت بام برویم و آنجا صحبت
کنیم. شب زیبایی است. آن دو مرد، تمام شب به طور خصوصی با یکدیگر صحبت کردند. شاید نیقودیموس به این دلیل در آن وقت شب آمد که میل داشت بدون مزاحمت های امور روزانه، با خیال آسوده با عیسی صحبت کند.
او گفت: رابی، ما می دانیم که تو معلمی هستی فرستاده شده از سوی خدا. هیچ کس نمی توانست معجزاتی را که تو کردی انجام دهد، بی آنکه خدا با او باشد. دو مرد رو در رو در مقابل هم قرار داشتند، عیسی یک معلم جوان ۳۰ ساله و نیقودیموس استاد کهنسال آیین یهود. با وجود اینکه نیقودیموس پایگاه اجتماعی رفیعی داشت، عیسی تملقی به او نکرد. در عوض برای بشارت به او، از روش "شوک" استفاده کرد. وی محترمانه به نیقودیموس گفت: باور کن با وجود آنکه مردی درستکار هستی، باید همه چیز را از نو آغاز کنی؛ باید از نو متولد شوی! نیقودیموس با کنجکاوی پرسید: منظورت از تولد دوباره چیست؟ چطور یک مرد کهنسالی همچون من می تواند برای بار دوم به دنیا بیاید؟ عیسی ذهن او را به تفحص واداشت و گفت: نیقودیموس، این امر ممکن است باعث تعجب تو شود، اما هیچ کس نمی تواند وارد آسمان شود مگر آنکه از روح القدس مولود شود. استاد کهنسال باز هم عیسی را مورد پرسش قرار داد و گفت: چطور این امر ممکن است؟ اصلا نمی فهمم! عیسی به دقت توضیح داد که یک دگرگونی روحانی که به اندازه خود تولد اسرارآمیز است، باید در زندگی انسان روی دهد. وی به نیقودیموس گفت که خدا پسرش را فرستاد تا به انسان حیات ابدی اعطا کند. همانطور که موسی یکبار مار برنزی را در صحرا برافراشت تا اسرائیلیان مارگزیده و در حال مرگ به آن بنگرند و زنده بمانند، عیسی نیز روزی به عنوان مظهر محبت و رحمت خدا برافراشته خواهد شد. از آنجا که نیقودیموس این ماجرا را می دانست، می توانست این دو را به هم مرتبط سازد.اعداد ۹:۲۱
مرد کهنسال سرش را به علامت شگفتی تکان داد. وی حقایق عجیبی را شنیده بود، اموری که هرگز فراموش نخواهد کرد. وقت می گذشت و او میبایست می رفت. عیسی ظاهرا او رابرای تصمیمگیری به تعجیل وانداشت؛ زمان آن هنوز نرسیده بود.
تقریبا سه سال از این واقعه گذشت. سربازان رومی عیسی را به صلیبی زمخت میخکوب کردند و آن را برافراشتند تا همه بتوانند ببینند. خون او در آنجا ریخته شد و به خاطر گناهان جهان جان سپرد.
حال چه کسی جرأت می کرد قدم جلو بگذارد و پیکر بیجان عیسی را از صلیب پایین بیاورد و دفن کند؟ انجام این امر برای کسی که به دست رومی ها اعدام شده بود، هم جرأت می خواست، و هم ننگ به حساب می آمد. نیقودیموس که تا آن موقع ِ پیرو مخفی عیسی بود، با شهامت جلو آمده، حاضر شد نشان دهد که از پیروان
عیسی است. او به همراه یکی دیگر از بزرگان یهود، به نام یوسف رامهای، پیکر عیسی را برای کفن و دفن آماده ساخت و در یک قبر تازه قرار داد. یوحنا ۳۸:۱۹-۴۲.
از ماجرای نیقودیموس فرا می گیریم که حتی بهترین افراد نیز باید تولد تازۀ روحانی را تجربه کنند. گذشتۀ نیک خانوادگی، تحصیلات، یا حتی معیارهای والای اخلاقی برای حصول نجات کافی نمی باشند. حتی غیرت مذهبی نیز جان انسان را
نجات نمیدهد. عیسی فرمود: باید شما از سر نو مولود گردید. یوحنا ۷:۳.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر